* هراس ، آن دارد که شهادت مکتب او نیست.
* شهادت رمز پیروزی است.
* ملتی که شهادت را آرزو دارد پیروز است.
* شما چه در دنیا پیروز بشوید یا به شهادت برسید ، پیروزمندید.
* شهادت عزت ابدی است .
* شهادت فخر اولیا بوده است و فخر ما.
* شهادت در راه اسلام برای همه ما افتخار است.
* شهادت برای ما فیض عظیمی است.
*شهادت، یکی از مفاهیمی است که فقط در ادیان معنا میدهد.
*شهادت، همیشه با ارزش است و فداکاری در راه خدا، همیشه کاری عظیم و ارجمند است.
*باید یاد حقیقت و خاطرهی شهادت را در مقابل طوفان تبلیغات دشمن، زنده نگه داشت.
*شهدا، علاوه بر مقامات رفیع معنوی، مشعلدار پیروزی و آزادی و استقلال ملتند.
ابراهیم هادی در اول اردیبهشت سال ۳۶ در محله شهید سعیدی حوالی میدان خراسان دیده به هستی گشود.او چهارمین فرزند خانواده به شمار می رفت.با این حال پدرش،مشهدی محمد حسین،به او علاقه خاصی داشت.
او نیز منزلت پدر خویش را بدرستی شناخته بود.پدری که با شغل بقالی توانسته بود فرزندانش را به بهترین نحو تربیت نماید. ابراهیم نوجوان بود که طعم تلخ یتیمی را چشید.از آنجا بود که همچون مردان بزرگ،زندگی را به پیش برد.دوران دبستان را به مدرسه طالقانی رفت و دبیرستان را نیز در مدارس
قبل از عملیات مطلع الفجر بود. جهت هماهنگی بهتر، بین فرماندهان سپاه و ارتش جلسهای در محل گروه اندرزگو برگزار شده بود.
بجز من و ابراهیم سه نفر از فرماندهان ارتش و سه نفر از فرماندهان سپاه حضود داشتند. تعدادی از بچهها هم در داخل حیاط مشغول آموزش نظامی بودند.
اواسط جلسه بود. همه مشغول صحبت بودند. یکدفعه از پنجره
شهید ابوالقاسم سلیمانی در فرازی از وصیت نامه خود می نویسد: ای امام عزیز هرگز از راه تو که راه اسلام راستین محمدی (ص) است دست بر نمی دارم و اگر تمام دنیای شرک و کفر و نفاق در مقابلت بایستند من در کنار تو، افتخار یک رزمنده کوچک بودن را نصیب خود گردانیده و مقابلشان خواهم ایستاد.
"رجبعلی نیسی" قطعه شعری را برای شهدا غواص سرود.
ای بالهای از کبوتر مانده باقی
از من فقط یک شعر دیگر مانده باقی
باران کویر باورم را می شناسد
پروازهای آخرم را می شناسد
دریا چرا با عامها از خاصها گفت؟
اتاق پر از کبوتر سفید شده بود. کبوترها بی قرار، بال بال می زدند. پنجره را باز کردم تا پرواز کنند که رضا آمد و گفت: «مادر! اینها کبوترهای حرم امام رضا(ع) هستند. » آهسته و آرام، میان صدای غریب باد و از بین دو ردیف پرچم های سه رنگ مزار شهدا قدم می زد. خیره در امتداد غروب و ویترین ملکوتی شهدا همراه با غمی که هیچ گاه فرو ننشست، کنار مزار فرزندش رسید و نشست. شب جمعه بود و بی قراری دل هایی که همراه با شور و شعف شب میلاد امام جواد(ع) به میهمانی شهدا آمده بودند تا پای صحبت های مادر علیرضا شهبازی در حلقه مزار |