شرح بی بصیرتی خواص جامعه در زمان حضرت ابا عبدالله الحسین
از بیانات رهبر فرزانه انقلاب حضرت آیت الله امام خامنه ای
برای دریافت تصاویر به ادامه مطلب بروید
شرح بی بصیرتی خواص جامعه در زمان حضرت ابا عبدالله الحسین
از بیانات رهبر فرزانه انقلاب حضرت آیت الله امام خامنه ای
برای دریافت تصاویر به ادامه مطلب بروید
وی دوران دبستان و سه سال اول دبیرستان را به ترتیب در کیاکلا و سرپل تالار و سه سال آخر را در دبیرستان قناد بابل گذراند.
پدرش فردی شجاع و ظلم ستیز بود به طوریکه به رغم تصدی پست فرماندهی ژاندارمری در یکی از شهرهای شمال، به مبارزه با سردمداران زر و زور پرداخت و در نهایت مجبور به استعفا و به کشاورزی مشغول شد.
شهیدی که کلی گناه داشت
1. نماز صبح را بی حال خواندم و اصولاً حال نداشتم و خیلی بی حال زیارت عاشورا خواندم.
2. خواب بر من غلبه کرد.
3. یاد امام زمان علیه السلام کم بودم و هستم.
4. الفاظ زائد زیاد به کار بردم.
5. مشارطه نکردم.
شهید علی اکبرشیرودی حماسه نامه ای است که باید بارها آن را خواند؛مردی که حماسه ای بی بدیل در تاریخ از خود به یادگار گذاشت و خود را در کنار ستارگان پر فروغ آسمان دفاع مقدس قرار داد.
هشتم اردیبهشت ،سالروز شهادت عقاب تیز پرواز آسمان ایران ،شهید علی اکبر شیرودی است که نامش در صفحه ی پر افتخار تاریخ دفاع مقدس همیشه درخشان است.
امیر سرافراز ارتش اسلامی ،سر تیپ خلبان شهید علی اکبر شیرودی ،در دی ماه 1334 درشیرود تنکابن به دنیا آمد.
«عارفانه» جزو کتابهایی است که باید همه آن را بخوانند، نه به دلیل متن فاخر یا مسائل اینچنینی، بلکه تنها و تنها بهدلیل شناخت شهید عارفی که او را نمیشناسیمش.
کتاب عارفانه زندگینامه و خاطراتی از شهید «احمد نیری» است؛ شهیدی که در فاصله سالهای 46 تا 64 در عصر ما میزیست. شهید احمد نیری، عارفی 19 ساله بود که استادش آیتالله حقشناس ـ که رضوان خدا بر او باد ـ در وصفش گفت: آه، آه! در این تهران بگردید، ببینید کسی مانند این احمد آقا پیدا میشود یا نه؟!
از شهید "علیرضا موحد دانش" فرمانده تیپ 10 سیدالشهدا(ع)، دو وصیتنامه باقیمانده است. اولین وصیت نامه را دو سال پیش از شهادت و در شب آغاز عملیات فتح المبین به رشته تحریر درآورده است. در آن زمان او جانشین فرمانده گردان حبیب ابن مظاهر(ع) بود و دومین وصیتنامهاش را حدود شش ماه قبل از شهادتش نوشت. در آن زمان او شش ماه بود که به فرماندهی تیپ سید الشهدا(ع) منصوب شده بود.
او در پایان دومین وصیت نامهاش از پدر و مادر خود خواسته است تا دقت کنند افرادی خاص در تشییع جنازه او حاضر نشوند و دلیل این وصیت را نیز توضیح داده است. آن چه خواهید خواند متن کامل دو وصیت نامه این سردار شهید است:
در سال 1347 در تهران دیده به جهان گشود
او در خانواده ای پر جمعیت رشد یافت که ریشه های مذهبی داشت. پدر وی مغازه میوه فروشی داشت که خرج روزمرگی زندگی را از آنجا در می آورد
محسن از کودکی در هیئت های مذهبی و مساجد محل بزرگ شد او با سختی تمام و شبانه روز هم درس می خواند و هم بر روی چرخ سبزی می فروخت.
از کودکی دوست داشت که دستش در جیب
بسم رب الشهداء و الصدیقین
اگر چه خود را بیشتر از هر کس محتاج وصیت و پند و اندرز میدانم، قبل از آغاز سخن از خداوند منان تمنّا میکنم قدرتی به بیان من عطا فرماید که بتوانم از زبان یک شهید، دست به قلم ببرم چرا که جملات من اگر لیاقی پیدا شد و مورد عفو رحمت الهی قرار گرفتم و توفیق و سعادت شهادت را پیدا کردم، به عنوان پرافتخارآفرین
بار خدایا از کارهایی که کردهام به تو پناه میبرم از جمله:
• از این که حسد کردم...
• از این که تظاهر به مطلبی کردم که اصلاً نمی دانستم...
• از این که زیبایی قلمم را به رخ کسی کشیدم....
در حجره به همراه دیگر طلبه ها مشغول گوش دادن به نوار شهید تورجی زاده بودیم.صدای در بلند شد. در را باز کردم با نهایت تعجب دیدم استاد گرامی ما(حضرت آیت الله جوادی آملی)پشت در است.با خوشحالی گفتم:بفرمائید.ایشان هم در نهایت ادب قبول کردند و وارد شدند.