یاوران ولایت

زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست. امام خامنه ای (مدظله العالی)

یاوران ولایت

زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست. امام خامنه ای (مدظله العالی)

یاوران ولایت

زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست
و اما بعد....
همه ما می دانیم که زندگی آرام و توآم با امنیتی که داریم را مدیون چه کسانی هستیم.اما به دلیل روزمرگی گاها این مطلب بسیار مهم فراموشمان می شود و گاها بی اعتنا از کنار این موضوع می گذریم.کوچه هایمان را به نام شهدا کرده ایم اما شهدا را از دلمان کوچ داده ایم.
و باید بدانیم اگر به عکس شهدا نگاه کنیم و بر عکس شهدا عمل کنیم مطمئنا روزی در محضر پروردگار باید پاسخ گوی خونهای شهدای عزیز باشیم.
و این را هم باید بدانیم که شهدا ما را به چه چیزی سفارش کرده اند و از ما چه در خواستی داشته اند.
اکثر آننها در وصیت نامه هایشان یک حرف مشترک داشتهاند.
پشتیبانی و اطاعت از ولی فقیه
آیا ما چه قدر به این توصیه شهدا عامل بوده ایم.

نویسندگان

نارنجک-شهید ابراهیم هادی

پنجشنبه, ۵ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۴۷ ق.ظ

قبل از عملیات مطلع الفجر بود. جهت هماهنگی بهتر، بین فرماندهان سپاه و ارتش جلسه‌ای در محل گروه اندرزگو برگزار شده بود.

بجز من و ابراهیم سه نفر از فرماندهان ارتش و سه نفر از فرماندهان سپاه حضود داشتند. تعدادی از بچه‌ها هم در داخل حیاط مشغول آموزش نظامی بودند.

اواسط جلسه بود. همه مشغول صحبت بودند. یک‌دفعه از پنجره اتاق یک نارنجک به داخل پرت شد!

دقیقا وسط اتاق افتاد. از ترس رنگم پرید. همین‌طور که کنار اتاق نشسته بودم سرم را در بین دستانم قرار دادم و به سمت دیوار چمباته زدم! برای لحظاتی نفس در سینه‌ام حبس شد، بقیه هم مانند من هر یک به گوشه‌ای خزیده بودند.

لحظات به سختی می‌گذشت اما صدای انفجار نیامد. خیلی آرام چشمانم را باز کردم. از لابه‌لای دستانم نگاه کردم.

از صحنه‌ای که می‌دیدم خیلی تعجب کردم. آرام دستانم را از روی سرم برداشتم. سرم را بالا آوردم. با چشمانی که از تعجب بزرگ شده بود گفتم: آقا ابرام!!

بقیه هم یک یک از گوشه و کنار اتاق سرهایشان را بلند کردند. همه با رنگ پریده وسط اتاق را نگاه می‌کردند.

صحنه بسیار عجیبی بود. در حالی که همه ما به گوشه و کناری خزیده بودیم ابراهیم روی نارنجک خوابیده بود!

در همین حین مسئول آموزش وارد اتاق شد. با کلی معذرت خواهی گقت خیلی شرمنده‌ام، این نارنجک آموزشی بود. اشتباهی افتاد داخل اتاق.

ابراهیم از روی نارنجک بلند شد. در حالی که تا آن موقع که سال اول جنگ بود چنین اتفاقی برای هیچ‌یک از بچه‌ها نیقتاده بود.

بعد از آن، ماجرای نارنجک زبان به زبان بین بچه‌ها می‌چرخید.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی